بازی عجیب ناصرالدین شاه بهروایت دخترش/ پدر من مقصود عظیمی از این بازی داشت!
تاریخ انتشار: ۹ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۴۱۴۳۹۷
«برقبازی» سرگرمی عجیبی بود که ناصرالدین قاجار اختراع کرد؛ با خاموش کردن برق کاخ قاجاری و اعلام آزادی رفتاری کامل. چنین بازی عجیبی حتماً نتایج جالبی هم داشته و البته «تاجالسلطنه» روایت کرده که این بازی، هدف و منظوری هم داشته است.
به گزارش فارس، «تاجالسلطنه» یکی از دختران ناصرالدین قاجار است که به سبک پدر، خاطره هم نوشته برای آیندگان.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بازی با کلید برق را خیلیها انجام دادهاند برای خنده و شوخی، ولی برقبازی اختراعی ناصرالدین وضع دیگری داشت و بهروایت دخترش چنین بود: «یکی از بازیهایی که من خیلی دوست داشتم و مایل بودم در تمام شبها که این بازی دایر است حضور داشته باشم بازیای بود که پدرم اختراع نمود و اسم آن بازی را چراغ خاموشکنی گذاشته بودند.
چراغ گاز در اندرون صد عددی بود لیکن چراغ الکتریک تازه اختراع شده بود و تمام عمارات سلطنتی را چراغ الکتریک کشیده بودند. محل این بازی تالار ابیض بود و به واسطه وسعت مکان، آن نقطه را پدرم برای این کار انتخاب کرده بودند. در شبی که این بازی شروع میشد از عصر به خانمها خبر میدادند که امشب چراغ خاموشکنی است. زنهای محترم و خانمهای بزرگ اغلب حاضر نمیشدند، چون برای خود یک وهن عظیمی میدانستند. لیکن سایرین حاضر و با کمال بشاشت این بازی را شروع میکردند.
این بازی که آنقدر اهمیت داشت و همه دوست میداشتند بازی کودکانهای بود در ظاهر، در باطن پدر من مقصود عظیمی از این بازی داشت: اولا میخواست از داخله حرمسرا، کاملا مستحضر و مسبوق باشد دیگر اینکه میخواست بداند کدام خانمها با هم دشمن و کدام دوست هستند و این بهترین وسایل برای فهم این کار بود. در اوایل که ابدا این خانمها مطلب را نفهمیدند سهل است، در اواخر هم نفهمیدند مقصود چه بود. فقط با یک سطحی تماشا کرده، این را هم یک مثل اشتغالی خیالی تصور میکردند.
این بازی عبارت بود از خاموش کردن چراغ. در تاریکی، حکم قطعی در آزادی داشته؛ همدیگر را ببوسند، کتک بزنند، گاز بگیرند، کور کنند، سر بشکنند، دست بشکنند، مختار بودند و تمام این خانمها در اول شروع بازی در میان تالار مینشستند پدرم در روی صندلی پهلوی دکمه چراغ مینشست همینطور که اینها مشغول صحبت بودند چراغ را خاموش میکرد.
یک مرتبه هرج و مرج غریبی ظاهر، صداهای فریاد استغاثه و فحش و ناسزا بلند، فغان برپا؛ هر کسی مشغول کاری. اگر بااخلاق بود فورا به گوشهای خزیده خود را در زیر نیمکت یا میز یا صندلی مخفی کرده جانی به سلامت میبرد. اگر وحشی بود کتک میزد و کتک میخورد... پس در همین بینها که صدای هیاهو شیون میکرد و تاریکی مطلق بر عظمت آنها میافزود و یک محضر غریبی به حاضرین مینمود، مثل یکی از زاویههای جهنم که انسان منتظر هزاران خطر است، ناگهان چراغ روشن و هر کسی به هر حالتی بود، دیده میشد؛ اغلب لباسها پارهپاره، گونهها و صورتها خونآلود... صورتها موحش، موها پریشان، چشمها سرخ و غضبناک...
تعجب در این است به محض روشنشدن چراغ، تمام مشغول خنده شده، دوباره این کار شروع میشد و پس از اینکه تقریبا دو ساعت این بازی امتداد داشت، بالاخره مجروحین مورد الطاف و اشخاصی که لباسهاشان پاره و بیمصرف شده بود به اعطای پول سرافراز؛ مجلس ختم».
منبع: فرارو
کلیدواژه: ناصر الدین شاه خانم ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۴۱۴۳۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تفال به حافظ شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳؛ خیال روی تو در هر طریق همره ماست...
فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سالهاست که مشتاق روی، چون مه ماست
شرح لغت: معنی لغت برای این غزل وجود ندارد.
تفسیر عرفانی:۱- شرط اصلی موفقیت در این نیت تلاش و کوشش شما میباشد، پس هر اندازه فعالیت تان زیادتر باشد. رسیدن به مقصود نزدیکتر میشود.
۲- حضرت حافظ در بیت اول میفرماید:
خیال روی تو در هر حالی که باشیم، از مخیله و ذهن خارج نمیشود و همراه ماست. نسیم موهایت هم پیوند جان آگه ماست.
یعنی هم بوی اش جزو جان آگه ما گشته و از آن جدا نمیشود و هم یاد و ذکرش.
تعبیر غزل:عشقی در سر داری که حتی لحظهای از تو جدا نمیشود و سرزنشهای دیگران در تو بی اثر است. از بخت خود گله مندی و موقعیت فعلی ات را مانع از رسیدن به مقصود میدانی. به زودی شخصی به تو مراجعه میکند و پیشنهادی میدهد. آن را جدی بگیر که گشایش کار تو در انجام آن عمل است.